جرم یقه سفید نخستین بار توسط جرمشناس و جامعهشناس مشهور امریکایی «ادوین
ساترلند» مورد استفاده واقع شد. نظریه وی درباره بزهکاران یقه سفید از
چنان شهرتی برخوردار شد که بعدها به عنوان نقطه عطفی در انجام پژوهشهای
جرمشناسی تلقی شد. در اهمیت اقدام این دانشمند همین بس که برخی جرم شناسان
گفتهاند اگر جایزه نوبلی هم برای جرمشناسی وجود میداشت، بیگمان
ساترلند میتوانست آن را به دست آورد. در واقع جرم یقه سفیدی جرمی است که
شخص قابل احترام و برخوردار از یک موقعیت عالی اجتماعی، به اعتبار حوزه
نفوذ خود و سوءاستفاده از اعتماد و اطمینان ایجاد شده که مبین قانون
شکنیهایی است، انجام میشود. جرم یقه سفیدی حاکی از درک عمیق بزهکاران این
گونه جرایم و نیز جهات ضعف علمی و عملی بزهدیدگان است. حقیقت موضوع آن
است که جرم یقه سفیدی، ابتدا در فعالیتهای شغلی مشروع در سطحی گسترده ریشه
دارد و پس از مدتی، ضمن اعتماد سازیهای دروغین، رشد مییابد و پیشرفتهای
اقتصادی و تحولات اجتماعی نیز به این نوع جرایم دامن میزند. بزهکار یقه
سفید با استفاده از اقتدار و وجاهت اجتماعی و سیاسی بالا و در پناه ظاهر
فریبنده و استعداد فکری خود، به ارتکاب جرایمی همچون اختلاس، پولشویی، جعل و
بزههای کلان مالی به وجاهت بخشی صوری به درآمدهای نا مشروع خود دست
میزند.